نوشته شده توسط : magy


في ربيع العام الماضي كنا قد ذهبوا جميعا للحج

حين يعود، وفتاة جميلة النوع الذي كان معنا.

كان قلبي التسول لي :

"اذهب، وقل لها أحبك..... لها أيا كان يريد أن يكون، يكون! وماذا يريد أن
يقول، ويقول"!

قلت لقلبي سرا، وأنا سمعت هذا في الرد :

"بوي! كيف أنت جاهل! جئت للحج أو للغمز؟"







german

Im Frühjahr letzten Jahres waren wir alle für Wallfahrt gegangen

Während zurück, hübsch und freundlich Mädchen, das war mit uns.

Mein Herz war mir zu betteln:

"Geh, sag ihr, ich liebe sie ..... was auch immer sein werden! Und was
sagen will, sagen will!"

Ich erzählte meine geheime Herz, und ich hörte als Antwort:

"Junge! Wie Sie unwissend bist Du gekommen, Pilgerfahrt oder liebäugeln?"



french

Au printemps l'année dernière nous étions tous partis pour le pèlerinage

Bien que le dos, jolie et gentille fille qui était avec nous.

Mon cœur était pour me supplier de:

«Allez, lui dire que je l'aime ..... tout ce veut être, l'être! Et ce qui
veut dire, mot à dire!"

J'ai dit à mon cœur secret, et j'ai entendu cela à la suite:

«Boy! Comment vous êtes ignorants! Vous venez de pèlerinage ou à lorgner?"



italian

Nella primavera dello scorso anno eravamo andati tutti al pellegrinaggio

Tempo fa, bella e gentile ragazza che era con noi.

Il mio cuore era pregandomi di:

"Va ', dille che io amo lei ..... qualunque cosa vuole essere, essere! E
che cosa vuole dire, dire!"

Ho detto al mio cuore segreto, e ho sentito questo in risposta:

"Ragazzo! Come sei ignorante! venite per pellegrinaggi o ad occhieggiare?"



Korean

모든 순례에 대한 봄에는 작년에 우리가 있었을 사라

수개월 전에, 예쁘고 친절한 소녀 누가 우리와 함께했다.

내 마음이 나를 위해 구걸했다 :

"말해, 가서 그녀를 난 뭐든간에 있어야 해! 그리고 무슨 말을,하고 싶은 말은 싶은 그녀 ..... 사랑해!"

내 비밀 마음을 얘기, 그리고 대한 응답으로이 말씀을 듣고 :

"이봐! 당신은 무식한 방법이야!거나 순례 온 추파를 던지다가?"

Spainish

En la primavera del año pasado estábamos todo se ha ido de peregrinación

Tiempo atrás, muy amable y una niña que estaba con nosotros.

Mi corazón me pedía:

"Ve, dile que la amo ..... lo que quiere ser, ser! ¿Y qué quiere decir, por
ejemplo!"

Le dije a mi corazón secreto, y oí esto en la respuesta:

"Muchacho! ¿Cómo estás ignorantes! Usted viene de peregrinación o comerse
con los ojos de?"



Russian

Весной прошлого года мы все пошли на паломничество

Некоторое время назад, довольно и вид девушка, которая была с нами.

Мое сердце было просил меня:

"Пойди, скажи ей, что я ее люблю ..... все хотят быть, то быть! А что
хочет сказать,
говорю!"

Я сказал мою тайну сердца, и я услышал это в ответ:

"Мальчик! Как вы невежественны! Вы приходите на паломничество или строить
глазки?"



Chinesse

在去年春天,我们都去朝圣

前阵子,漂亮,善良的女孩谁是我们的。

我的心哀求我:

“去,告诉她我爱她想要什么.....是,是!想说什么,说!“

我告诉我的秘密的心,我听到的反应是:

“小子!你如何无知!你是来朝圣或抛媚眼?“




English

In spring last year we were all gone for pilgrimage

While back, pretty and kind girl who was with us.

My heart was begging me to:

"Go, tell her I love her ..... whatever wants to be, be! and what wants to
say, say!"

I told my secret heart, and I heard this in response:

"Boy! how you're ignorant! you come for pilgrimage or to ogle?"





و بالاخره ایرانی:



پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت

برگشتنی یه دختر خوشگل با محبت

همسفر ما شده بود همراهمون میومد

به دست و پام افتاده بود این دل بی مروت

میگفت بروووو بهش بگوووووو

آخه دوسش دارم

میگفت بگو

هرچی میخواد بشه بشه هرچی میخواد بگه،بگه!

راز دلم رو گفتم اینو جواب شنفتم:

تو زواری!پسر!چقدر نادونی!اومدی زیارت یا که چشم چرونی؟



:: بازدید از این مطلب : 1835
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy


تا جایی که یادمه، اواخر شهریور بود، همه فامیل اونجا جمع بودن چونکه وقت جمع کردن انارها رسیده بود، ۸-۹ سالم بیشتر نبود، اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی در باغ ما جمع شده بودن برای برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازی کردن و خوش گذروندن بودیم!
بزرگترین تفریح ما در این باغ، بازی گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زیاد انار و دیگر میوه ها و بوته ای انگوری که در این باغ وجود داشت، بعضی وقتا میتونستی، ساعت ها قائم شی، بدون اینکه کسی بتونه پیدات کنه!
بعد از نهار بود که تصمیم به بازی گرفتیم، من زیر یکی از این درختان قایم شده بودم که دیدم یکی از کارگرای جوونتر، در حالی که کیسه سنگینی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی که مطمئن شد که کسی اونجا نیست، شروع به کندن چاله ای کرد و بعد هم کیسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره این چاله رو با خاک پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خیلی اسفناک بود و با همین چند تا انار دزدی، هم دلشون خوش بود!
با خودم گفتم، انارهای مارو میدزی! صبر کن بلایی سرت بیارم که دیگه از این غلطا نکنی، بدون اینکه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازی کردن ادامه دادم، به هیچکس هم چیزی در این مورد نگفتم! غروب که همه کارگرها جمع شده بودن و میخواستن مزدشنو از بابا بگیرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسید به کارگری که انارها رو زیر خاک قایم کرده بود، پدر در حال دادن پول به این شخص بود که من با غرور زیاد با صدای بلند گفتم، بابا
من دیدم که علی‌ اصغر، انارها رو دزدید و زیر خاک قایم کرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، این کارگر دزده و شما نباید بهش پول بدین! پدر  ما، هیچوقت در عمرش دستشو رو کسی بلند نکرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من کرد، همه منتظر عکس العمل پدر بودن، بابا اومد پیشم و بدون اینکه حرفی بزنه، سیلی محکمی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بکش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انار هارو اونجا چال کنه، واسه زمستون!
بعدشم رفت پیش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه کرد، پولشو بهش داد، ۲۰ تومان هم گذاشت روش، گفت اینم بخاطر زحمت اضافت! من گریه کنان رفتم تو اطاق، دیگم بیرون نیومدم! کارگرا که رفتن، بابا اومد پیشم، صورتمو بوسید، گفت میخواستم ازت عذر خواهی کنم! اما این، تو زندگیت هیچوقت یادت نره که هیچوقت با آبروی کسی بازی نکنی، علی اصغر کار بسیار ناشایستی کرده اما بردن آبروی مردی جلو فامیل و در و همسایه، از کار اونم زشت تره!
شب شده بود، اومدم از ساختمون بیرون که برم تو باغ پیش بچه های دیگه، دیدم علی اصغر سرشو انداخته پایین و واستاده پشت در، کیسه ای تو دستش بود گفت اینو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره! کیسه رو بردم پیش بابا، بازش کرد، دیدیم کیسه ای که چال کرده بود توشه، به اضافه همه پولایی که بابا بهش داده بود.



:: بازدید از این مطلب : 1568
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

.
دعای حیف نون :
خدایا به خاطر تمام چیز هایی که دادی
ندادی
دادی پس گرفتی
ندادی بعدا میخوای بدی
دادی بعدا میخوای پس بگیری
ندادی میگی دادی
اصلا نمیخوای بدی
نداده بودی فکر کردی دادی
نمیدی هی میگی میدم ، شکرت !

 



:: بازدید از این مطلب : 1570
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy
- مشترک گرامی چه خبر؟
مامان بابا خوبن؟،
علی کوچولو چه طوره؟
الهی ایرانسل قربونش بره.

 
- مشترک گرامی با ۶۴۵۲۰۰ ریال شارژ دیگر برنده ۱۵۰ تومن شارژداخل شبکه بشوید!

 
- مشترک گرامی چته؟
چرا تو فکری؟
عاشق شدی؟
آخه بدبخت! با این وضع گرونی کی عاشق می شه؟ ها؟

 
- مشترک گرامی تو مسابقه ما شرکت کن با ۲۰ لیتر بنزین جایزه !
با این کار مشت محکمی تو دهن همراه اول بزن!

 
- مشترک گرامی یه طرح دارم بهاره.
یکی سیم کارت بخر
یکی ببر
یکی میارم در خونتون
یکی می دم به عموتون
یکی هم واسه عمتون


- شونصدمین جشنواره ایرانسل در قلی آباد خرمن دشت. از 1 فروردین لغایت 29 اسفند هر سال ، با خرید هر سیم کارت ایرانسل هفتاد سیم کارت اعتباری جایزه بگیرید. همه روزه از ساعت 1 نصف شب تا 2 ظهر و از 2 ظهر تا 1 نصف شب. شما می توانید با پرداخت سالیانه مفت هزار ریال از کلیه خدمات ایرانسل برخوردار شوید..

 
- استخر سیم کارت ایرانسل افتتاح شد. شما می توانید در این استخر که از سیم کارت پر شده است، شنا کنید و به از هر کجا به کجای ایران فقط دقیقه ای هفتصد میلیون تومان تماس بگیرید.


- سیم کارت یک بار مصرف و بهداشتی ایرانسل به بازار آمد. این سیم کارت ها را بعد از هر بار استفاده بشکنید و دور بریزید. و سیم کارت دیگری با میلیونها جایزه ارزنده و نفیس دیگر جایزه بگیرید.


:: بازدید از این مطلب : 1578
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

جالبه پسرا به رانندگی خانوما ایراد میگیرن . . ,

بعد هر روز یه ۲ تاشونو میبینی‌ کنار این ماشینای تصادفی و چپ کرده داره میزنه تو سرِ خودشو میگه حالا بابامو چیکار کنم . . . ! :|

دخترا حمایت کنین الان ترور میشم



:: بازدید از این مطلب : 1817
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

منه بدبخت قراره عــــــــــــــــمــــــــــــــــه بشم!!!!

Ida

 



:: بازدید از این مطلب : 1424
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

KamYab.Ir | کمیاب‌ترین های وب فارسی



:: بازدید از این مطلب : 1208
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

ورژن انگلیسی عمو سبزی فروش:
( با آهنگ خودش بخونید خداس )
!Uncle vegetable seller

Oh ye
?Do you have vegetable
Oh ye
I want a lemon
Oh ye
I want U alone
Oh ye
...
!Uncle vegetable seller
Oh ye
I want a cherry
Oh ye
Strawberry
Oh ye
I want an apple
Oh ye
?Can we be a couple
....!Oh, yessss



:: بازدید از این مطلب : 1221
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy

خدایا هیچ جوونی رو از

.

.

.

.

.

در هیچ یخچالی ناامید برنگردون

همه بگین آمــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــن



:: بازدید از این مطلب : 1412
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : magy
قلبه داریم؟؟

از قلبم پرسیدم فرق عشق و دوستی چیه؟

.................
...............
..............
.............
............
...........
..........
.........
........
... .......
......
....
...
..
.
قلبم جواب داد: کار من تامین خون بدنه.سوالای چرت و پرت از من نپرس

 



:: بازدید از این مطلب : 1522
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 2 آذر 1392 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 44 صفحه بعد