خيلي ناراحت بودم...مدام دور خودم راه مي رفتم ولي اين قد تو خودم بودم كه يادم رفت اون جا
وايساده........
همين جور به راه رفتن عصبيم ادامه مي دادم كه دستاي گرمشو تو دستام حس كردم....
سرشو گذاشت رو شونم و آروم دم گوشم گفت:منو ببخش
:: بازدید از این مطلب : 1765
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2